هرچند در تعریف واژۀ تأویل اشارهای به عقل نشده است حضور التزامی عقل را در تحلیل هستۀ معنایی آن میتوان یافت. معانی تأویل(تفسیر، رجوع، آغاز و ابتدا، پایان و عاقبت، مصیر و مرجع، جمع، اصلاح، سیاست، تغییریافتن، تدبیر و تقدیر) از جهات مختلف قابلتحلیلاند؛ ازجملهاینکه تغییر، تحول، صیرورت، بازگشت، و نیز پیوند با ابتدا و انتها، و... ...
بیشتر
هرچند در تعریف واژۀ تأویل اشارهای به عقل نشده است حضور التزامی عقل را در تحلیل هستۀ معنایی آن میتوان یافت. معانی تأویل(تفسیر، رجوع، آغاز و ابتدا، پایان و عاقبت، مصیر و مرجع، جمع، اصلاح، سیاست، تغییریافتن، تدبیر و تقدیر) از جهات مختلف قابلتحلیلاند؛ ازجملهاینکه تغییر، تحول، صیرورت، بازگشت، و نیز پیوند با ابتدا و انتها، و... ناظر بهنوعی حرکت جهتدار و غایتمندند. اساساً، تصور حرکت بدون مقصد و غایت ممکن نیست، همچنانکه سخن از غایات بدون حرکت بیمعناست. تمرکز بر این نکته آدمی را بهوجود نوعی آگاهی، فکر، و اندیشه در نهاد واژۀ تأویل که در اصل و در بنیان اولیۀ آن نیز است، رهنمون میسازد. درواقع، عقلانیت معنای لازم تأویل است و بدون آن تأویل میسر و بلکه محقق نخواهد شد. ازاینرو، در آیۀ 7 سورۀ آلعمران معیار و عیار انسانیِ تأویل، افزون بر انتساب به الله(جامع جمیع اسماء وصفات)، رسوخ در علم است.صرفنظر از اختلافات مطرح در این زمینه، تمرکز و بلکه تأکید بر علم(اعم از علم الهی یا علم بشری با قید رسوخ) اشارتی دارد به پیوند تأویل با علم و آگاهی و پیداست علم بدون عقلانیت قابلتصور نیست. بااینحال، این بُعد از تأویل مغفول واقع شده و بلکه ازسوی مخالفان موردانکار قرار گرفته و اساساً تأویل در حد مقولهای فرقهای فروکاسته شده است. حالآنکه پیوند یا بهتعبیر دقیقتر نسبت تأویل و عقلانیت امری جدی و اساسی و البته نیازمند بیان است. این نوشتار با روش تحلیلی درپیِ تبیین این عنصر مقوّم تأویل، با اشارهای گذرا بر ضرورت و چرایی، از خلال ضوابط، اصول و شرایط مطرحشده، مقصود خود را جسته و به این نتیجه رسیده است که عقلانیتْ عنصر مقوّم تأویل است و تأویل بدون آن قطعاً تأویل نخواهد بود و شاید سخنی باشد مبتنیبر هوی و تفسیر به رأی.