محمدعلی طباطبایی
چکیده
قرآن در دو آیۀ مختلف، اما با تعبیری تقریبا یکسان، دربارۀ ستونهای آسمانها سخن گفته است؛ ولی ساختار سخن در این آیات به گونهای است که مفسران در طول تاریخ آن را به دو شکل کاملا متفاوت فهم کردهاند که یکی حاکی از وجود ستونهایی نامرئی برای آسمان، و دیگری نافی وجود هرگونه ستونی است. این دو تفسیر، هرچند در ظاهر هر یک مبتنی بر تحلیلهای ...
بیشتر
قرآن در دو آیۀ مختلف، اما با تعبیری تقریبا یکسان، دربارۀ ستونهای آسمانها سخن گفته است؛ ولی ساختار سخن در این آیات به گونهای است که مفسران در طول تاریخ آن را به دو شکل کاملا متفاوت فهم کردهاند که یکی حاکی از وجود ستونهایی نامرئی برای آسمان، و دیگری نافی وجود هرگونه ستونی است. این دو تفسیر، هرچند در ظاهر هر یک مبتنی بر تحلیلهای ادبی خاص خودشان هستند، اما بررسیهای این مقاله نشان میدهد که پذیرش یا رد هر کدام از دو تفسیر فوق، بیشتر از آنکه متکی به قواعد ادبی باشد، مبتنی بر نظریاتی پیشینی در حوزههای کلام و کیهانشناسی و نیز رابطۀ میان این دو حوزه است. بنابراین، با گذر زمان و وقوع تغییرات یا اصلاحاتی در هر یک از دو حوزۀ فوق یا ارتباطات میان آنها، چگونگی تفسیر آیه دستخوش تحولاتی جدید میشود. این مقاله با رویکرد تاریخی به بررسی چگونگی وقوع این تحولات تفسیری بر اثر تحولات کلامی و کیهانشناختی در طی چهارده قرن گذشته میپردازد و نشان میدهد که این تحولات را میتوان در سه دورۀ تاریخی مجزا بر اساس تحولات رخداده در کلام و کیهانشناسی طبقهبندی کرد.